کد خبر: ۹۱۸۸
۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
هنرمند ۸۰ ساله مشهدی، از ۱۶ سالگی معلم نقاشی است

هنرمند ۸۰ ساله مشهدی، از ۱۶ سالگی معلم نقاشی است

محسن کیهانی نقاش برجسته مشهدی است. او در آستانه ۸۰ سالگی، به کشیدن نقاشی ادامه می‌دهد، چون معتقد است که تنها هنر است که آرامش‌دهنده و لذت‌بخش است.

همه ما در طول زندگی با افراد مختلفی حشرو‌نشر داریم، بسیاری از این افراد در مسیر زندگی ما قرار می‌گیرند و بعد از مدتی که از ما دور شدند یاد و خاطره آنها نیز فراموش می‌شود.

اما گاهی اوقات برخی افراد چنان تاثیری در سرنوشت ما می‌گذارند که مسیر زندگی ما را تغییر می‌دهند یک انسان بد ما را خراباتی و یک انسان خوب ما را سماواتی می‌کند. معلم و نقاش قدیمی محله آب‌وبرق در گفتگوی دوستانه با ما از تاثیر یک انسان خدایی در زندگی‌اش می‌گوید.       

 

همسایگی با شیخ فریمانی

محسن کیهانی سال‌۱۳۱۵ در شهر فریمان به دنیا آمده و تا پایان دوره ابتدایی در این شهر ساکن می‌شود. او چند سال قبل از آنکه به‌طور رسمی به مدرسه برود با کتاب و درس آشنا می‌شود و در سن کودکی موفق به خواندن کتاب‌هایی می‌شود که حتی معلم دبستان هم قادر به خواندن آن نیست.

کیهانی در توضیح بیشتر می‌گوید: منزل ما دیوار‌به‌دیوار منزل پدر شهید مرتضی مطهری که معروف به شیخ فریمانی بود قرار داشت، به همین دلیل کوچه ما از رنگ و بوی مذهبی خاصی برخوردار بود و با وجود مخالفت‌های مذهبی عاملان حکومت رضا شاه، همیشه جلسات مذهبی در منزل ایشان برگزار  می‌شدو افراد مختلف در این جلسات شرکت می‌کردند.

من نیز از سن ۴ و ۵ سالگی در این کلاس‌ها شرکت می‌کردم. کلاس‌ها توسط پدر آقای مطهری و خود وی که در سن نوجوانی قرار داشتند اداره می‌شد. ایشان درکنار درس، تربیت، اخلاق و احکام اسلامی را نیز به ما آموزش می‌دادند، من حتی سال‌های بعد که به مدرسه رفتم بازهم در کلاس‌های درس ایشان حاضر می‌شدم و رفتار و منش استاد تاثیر زیادی در روحیه من گذاشت.

به همین دلیل بیشتر معلم‌ها از تسلط من به قواعد زبان فارسی و عربی دچار شگفتی شده بودند. هنگامی که درکلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم یکی از معلم‌های مدرسه برای آنکه من را امتحان کند، کتابی را به دست من داد و از من خواست که آن را بخوانم، این کتاب نثری دشوار داشت و پر از کلمات و اصطلاحات عربی بود.

با این وجود من بلافاصله شروع به خواندن کردم و بعد از آنکه دو صفحه کامل را خواندم، معلم که تعجب کرده بود، کتاب را بست و به من گفت: آفرین من هنوز بسیاری از جملات این کتاب را نمی‌توانم بخوانم تو چطور این کتاب را خواندی.

به این ترتیب من با نمرات عالی مقطع ابتدایی را به پایان رساندم. در آن زمان مقطع بالاتر تحصیلی در فریمان وجود نداشت به همین دلیل برای ادامه تحصیل باید به مشهد می‌رفتیم.

از طرف دیگر، چون ما با خانواده شهید مطهری رابطه نزدیکی داشتیم شهید مطهری از پدرم خواستند اجازه بدهد من تحصیلاتم را ادامه بدهم. پدرم نیز به دلیل ارادت خاصی که به استاد و پدرشان داشتند، با وجود علاقه شدید به زادگاهش خانه را فروخته و ما به مشهد آمدیم.

 

تحصیل همراه با تدریس

خانواده کیهانی بعد ازآمدن به مشهد در محله پایین خیابان ساکن می‌شوند، محسن نیز با رفتن به دبیرستان تحصیلات خود را ادامه می‌دهد و به‌دلیل استعداد بالایی که از خود نشان می‌دهد در کنار تحصیل، تدریس در دبستان را نیز انجام می‌دهد.

کیهانی با یادآوری خاطرات خوش آن روز‌ها می‌گوید: من که به خاطر ادامه‌تحصیل خیلی خوشحال شده بودم، با خودم عهد کردم تا جایی که توان دارم درس بخوانم تا بهترین باشم. به همین دلیل سال اول، دوم و سوم دبیرستان را با عالی‌ترین نمرات پشت سرگذاشتم.

در همین زمان بود که با توصیه مدیر دبیرستان به عنوان معلم، کلاس‌های تقویتی دانش‌آموزان مدرسه ابتدایی دیانت را بر عهده گرفتم.

این اولین تجربه معلمی من در زندگی بود، بیشتر دانش‌آموزان تنها سه چهار سال از من کوچک‌تر بودند و از لحاظ جثه با من برابر و حتی از من بزرگ‌تر بودند. اولین روزی که سر کلاس رفتم و خودم را به عنوان معلم معرفی کردم، همه دانش‌آموزان تعجب کرده بودند و حتی بسیاری از خانواده‌ها تقاضای آوردن معلم باتجربه و بزرگ‌تر را داشتند، با این وجود زمانی که بچه‌ها با نمرات عالی قبول شدند همان والدین شاکی به دیدن من آمده و از من تشکرکردند.

از همین زمان بود که من برای افزایش مهارت و دانش خود در زمینه‌های مختلف مانند: ادبیات عرب، ریاضیات، خط و نقاشی و... مطالعات زیادی انجام دادم و در همه این رشته‌ها پیشرفت بسیار خوبی داشتم، البته این مطالعات تاثیر دیگری نیز داشت و من با شرکت در آزمون آموزش‌و‌پرورش و کسب رتبه عالی در سن ۱۶ سالگی به عنوان معلم رسمی آموزش‌و‌پرورش مشغول به کار شدم.

 

داستان لوطی عباس قصاب

نوجوانی کیهانی با قیام عمومی مردم برای ملی‌شدن صنعت نفت هم‌زمان می‌شود، محسن نوجوان نیز به خاطر روحیه عدالت‌خواهی که دارد به نیرو‌های انقلابی ضد‌شاه می‌پیوندد.

کیهانی با اشاره به نارضایتی عموم مردم از حکومت پهلوی می‌گوید: با وجود ثروت‌های خدادادی که کشور داشت، عموم مردم به‌ویژه مردم روستا‌ها و شهر‌های دور افتاده حتی از حداقل امکانات بهداشتی، آموزشی ورفاهی نیز برخوردار نبودند، نفت مهم‌ترین منبع درآمد کشور در دست خاندان سلطنت بود، آنها نیز این پول را صرف عیاشی‌ها و سفر‌های اروپا و آمریکا می‌کردند، تا اینکه مردم به رهبری آیت‌ا... کاشانی و دیگر علما و دکتر محمد مصدق برای ملی‌شدن صنعت نفت قیام کردند.

قبل از قیام عمومی در کل کشور، حکومت با راه‌اندازی برخی اقدامات اصلاحی و دموکراسی از طریق رسانه‌ها شروع به عوام فریبی کرد. یکی از این برنامه‌های تبلیغی که از تلویزیون پخش می‌شد برنامه از کجا آورده‌ای  بود، در این برنامه یکی از مسئولان مملکت را دعوت کرده بودند و از او درباره ثروتش سوال می‌کردند.

فرد مسئول نیز به ناچار برخی از حرف‌های نگفته و مربوط به خاندان سلطنت را می‌گفت. البته این برنامه بعد از چند جلسه متوقف  شد و دیگرتکرار نشد، این برنامه به جای تاثیر مثبت و به نفع حکومت، باعث آگاهی بیشتر و قیام عمومی مردم در شهر‌های مختلف شد.

در مشهد نیز گروه‌های مختلف مردم به حمایت از مصدق و آیت‌ا... کاشانی قیام کردند، اما در این میان یک گروه ویژه وجود داشتند که در بینشان هم حامی قیام بود و هم دشمن آن، این گروه خاص لوطی‌های محله بودند.

معروف‌ترین لوطی‌های مشهد هم ساکن پایین خیابان بودند، اتفاقا یکی از این لوطی‌ها که طرفدار انقلاب و مردم بود، همسایه دیوار‌به‌دیوار ما بود، اسم او لوطی عباس قصاب بود، او هیکل تنومند و کشیده‌ای داشت و همیشه چند نوچه با او  همراه بودند.

هر وقت مردم محله برای تظاهرات و راهپیمایی به خیابان می‌رفتند، لوطی عباس در‌حالی‌که یک علم بزرگ  یا حسین (ع)  دردست داشت جلوی افراد محله حرکت می‌کرد، پشت سر او هم نوچه‌ها و مردم حرکت می‌کردند به همین دلیل ماموران که به‌خوبی لوطی عباس و هیبت او را می‌شناختند جرئت نزدیک‌شدن به مردم را نداشتند.

البته بعد از مدتی مسئولان پلیس از این موضوع آگاه شدند و برای مقابله با لوطی عباس، چند لات را اجیر کردند تا او را بزنند. آن شب را هرگز فراموش نمی‌کنم، ساعت ۹ شب بود که صدای زدوخورد بلند شد، اهالی محله که موضوع را فهمیده بودند با چوب و چماق به دارو دسته لات‌ها حمله کردند و کتک حسابی به آنها زدند.

البته بعد از مدتی که شاه‌دوستان پیروز شدند، نیروی ساواک که به تازگی تاسیس شده بود، انتقام سختی از طرفداران مصدق و مردم گرفت. یکی از این افراد، لوطی عباس بود که ساواکی‌ها او را دستگیر کردند و شکنجه و آزار زیادی دادند.

 

پیگیری ساواک و تبعید به درگز

بعد از آنکه کیهانی در آزمون آموزش‌و‌پرورش شرکت کرده و با رتبه عالی به‌عنوان معلم انتخاب می‌شود، ماموران ساواک به این بهانه که او نیز در گروه انقلابیون بوده است با او برخورد می‌کنند.

کیهانی با اشاره به این موضوع می‌گوید:، چون من با رتبه عالی قبول شده بودم می‌توانستم در یکی از نواحی مشهد تدریس کنم، رئیس آموزش‌و‌پرورش نیز موافقت کرده بود، در همین زمان بود که یکی از ماموران ساواک به دیدن من آمد و با طرح مسائلی درباره لوطی عباس و راهپیمایی مردم محله، از من سوالاتی پرسید وحتی من را تهدید کرد که اگر دروغ بگویم زندانی و شکنجه خواهم شد.

بازرسی‌ها چند هفته‌ای ادامه پیدا کرد، اما من چیزی نگفتم تا اینکه سرانجام من را رها کردند. زمانی که برای تعیین محل ماموریتم به اداره آموزش‌و‌پرورش رفتم آقای رئیس با نگرانی به من گفت: پسرجان شانست گرفت وگرنه می‌رفتی جایی که عرب نی‌انداخت، سر ما را هم به باد می‌دادی، اگر خواهش‌های من نبود از معلمی اخراجت می‌کردند.

بعد از آن کاغذ ماموریتی به من داد وگفت: تو به‌عنوان معلم به یکی از روستا‌های درگز فرستاده می‌شوی، بگذار آب‌ها از آسیاب بیفتد، خودم به مشهد بر می‌گردانمت، چندماهی بیشتر طول نمی‌کشد، من با امیدواری به درگز رفتم. اما هیچ خبری از انتقالی و رئیس آموزش‌و‌پرورش نشد و من به مدت ۱۰ سال در دورترین و بد‌آب‌وهواترین روستا‌های درگز معلم بودم.

بار‌ها تصمیم گرفتم معلمی را کنار گذاشته و به مشهد بازگردم، اما مهربانی و فداکاری همسرم مانع این کار می‌شد، او در همه حال همراه من بود و هیچ وقت گلایه و شکایتی نکرد، من همیشه مدیون همسرم هستم، چون در آن زمان پولی نداشتم که با خرید یک هدیه خوب از او تشکرکنم، تصمیم گرفتم یک عکس از او بکشم و به او تقدیم کنم.

به همین دلیل در ساعات بیکاری و به طور مخفی کشیدن چهره او را آغاز کردم و در روز تولدش تابلو را به او دادم. چون این تابلو نشانه‌ای از عشق و علاقه من به همسرم بود، زیبایی و جذابیت خاصی داشت. این تابلو، زیباترین تابلویی است که تا حالا کشیده‌ام.

 

محسن کیهانی در آستانه ۸۰ سالگی، به کشیدن نقاشی ادامه می‌دهد

 

تاسیس کلوپ‌های نقاشی در مشهد

کیهانی سرانجام بعد از ۱۰ سال تبعید اجباری به مشهد بازگشته و در محله آب‌و‌برق مشهد ساکن می‌شود، سکونت ۴۰ ساله در این محله، او را به یکی از قدیمی‌های محله آب و برق تبدیل کرده است.

کیهانی با اشاره به بیابانی‌بودن محله آب‌وبرق می‌گوید: در آن زمان بیشتر این منطقه غیر‌مسکونی و بیابانی بود و به‌دلیل وجود اداره و مرکز آب‌وبرق به آن محله آب‌وبرق می‌گفتند اولین ساکنان منطقه نیز کارمندان اداره آب‌و‌برق بودند که به صورت پراکنده و منفرد در خانه‌های سازمانی سکونت داشتند با این وجود از خیابان، اتوبوس و. هیچ خبری نبود، بعد از غروب آفتاب هیچ‌کس جرئت بیرون رفتن از خانه را نداشت، بعد از کارمندان اداره آب‌وبرق، من جزو اولین کسانی بودم که با خرید یک قطعه زمین و ساخت خانه در آنجا ساکن شدم.

بعد از انتقال به مشهد، من به‌عنوان دبیر نقاشی و خط در دبیرستان‌های مشهد مشغول به خدمت شدم. دبیرستان دانش بزرگ‌نیا (دانش) اولین دبیرستانی بود که من تدریس در آن را آغاز کردم.

رئیس دبیرستان آقای کورس، انسان فرهیخته و روشنفکری بود و در کنار اداره دبیرستان دستور داده بود که تعدادی از اتاق‌های دبیرستان را به کار‌های فرهنگی و هنری مانند نقاشی، تدریس انگلیسی، احکام و... اختصاص دهند.

به این مجموعه کلوپ‌های نقاشی می‌گفتند و نوجوانان و جوانان به صورت آزاد در آن شرکت می‌کردند. من نیز به‌عنوان معلم نقاشی و خط در این کلوپ تدریس می‌کردم و بسیاری از نوجوانانی که در آن زمان شاگرد من بودند بعد‌ها جزو خطاطان و نقاشان مشهور مشهد شدند.

 

تدریس نقاشی به مجروحان جنگ

کیهانی با یادآوری روز‌های انقلاب می‌گوید:، چون من معلم نقاشی بودم نوشتن شعار‌ها و نقاشی‌های مفهومی بر عهده من بود، شعار‌ها که نوشته می‌شد چند نفر از دانش‌آموزان دبیرستان، پارچه‌ها را بر سر چوب کرده و در‌حالی‌که شعار مرگ بر شاه می‌دادند به جمع راهپیمایان می‌پیوستند، من در همه راهپیمایی‌ها همراه دانش‌آموزان بودم.

در زمان جنگ تحمیلی نیز سعی می‌کردم با کشیدن مفاهیم انقلابی، دفاعی و انتقال آنها به دانش‌آموزان، روحیه مبارزه و دفاع را در وجود آنان تقویت کنم. من حتی برای مدتی تدریس نقاشی به مجروحان جنگی را بر عهده گرفتم.

بیشتر این مجروحان دارای مجروحیت‌های شدید در نواحی مختلف بدن مثل دست و پا و... بودند، اما با شور و علاقه عجیبی، نقاشی می‌کشیدند، یکی از آنها را هرگز فراموش نمی‌کنم، این جوان دارای مجروحیت شدید نخاعی بود و در‌حالی‌که بر روی تخت خوابیده بود با دندانش نقاشی می‌کشید، در این مدت من از مصاحبت و همنشینی با آنها چیز‌های زیادی آموختم آنها نیز به من علاقه‌مند شده بودند.

من برای مدتی تدریس نقاشی به مجروحان جنگی را بر عهده گرفتم

 

هنر؛ آرامش‌دهنده و لذت‌بخش

کیهانی بعد از بازنشستگی با دعوت برخی مسئولان و مراکز هنری تدریس و آموزش نقاشی را ادامه داده و شاگردان زیادی را تربیت می‌کند. او حتی امروز و در آستانه ۸۰ سالگی، به کشیدن نقاشی ادامه می‌دهد، چون معتقد است که تنها هنر است که آرامش‌دهنده و لذت‌بخش است.

کیهانی در پایان با اشاره به افزایش ناهنجاری‌های اجتماعی‌جامعه می‌گوید: بسیاری از این ناهنجاری‌های اجتماعی را می‌توان با ایجاد وگسترش فعالیت‌های هنری و فرهنگی مثل: نقاشی، خط، شعر و... از بین برد، اما متاسفانه مسئولان هیچ بهایی به هنر و فعالیت‌های هنری و فرهنگی نمی‌دهند و همیشه کمترین هزینه را برای فعالیت‌های هنری و فرهنگی در نظر می‌گیرند. من از مسئولان تقاضا دارم با حمایت بیشتر از هنر و هنرمندان شادی و آرامش را به جامعه باز گردانند.


* این گزارش چهارشنبه، یک بهمن ۹۳ در شماره ۱۳۵ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.  

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44